شهید سید محمد تقی رضوی
سید محمد تقی رضوی مبرقع، اولین فرزند علی نقی و اشرف السادات ۲۹ فروردین سال ۱۳۳۴ در خانواده ای اهل تقوا در مشهد دیده به جهان گشود. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و راهنمایی وارد دبیرستان شاه رضا شد. در کنار تحصیل به ورزش فوتبال نیز پرداخت و به عنوان عضو رسمی تیم ابو مسلم در مسابقات مختلف شرکت می کرد. در یکی از مسابقات قرار بود از دست پسر شاه ملعون مدال دریافت کند که از این کار خودداری نمود. پس از اخذ دیپلم وارد دانشکده ی راه و ساختمان واقع در میدان تقی آباد مشهد دانشکده فنی شهید منتظری شد و به ادامه تحصیل پرداخت. سال ۱۳۵۶ با مدرک فوق دیپلم در رشته راه و ساختمان به عنوان تکنیسین عالی انستیتو فارغ التحصیل شد. علاقه ی بسیار او به آموختن باعث شد که پدرش پیشنهاد کند تا برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود؛ اما او گفت: «ما خارجی نیستیم و هرچه بخواهیم بشویم در این جا می شویم.» و پیشنهاد پدر را رد کرد. همان سال برای انجام خدمت سربازی راهی تهران شد و پس از گذراندن دوره ی آموزشی به مشهد منتقل گردید. با اوج گیری انقلاب شکوهمند اسلامی و فرمان امام خمینی له مبنی بر قرار سربازان از پادگان ها، او نیز در اطاعت از امام پادگان را ترک کرد و سربازان دیگر را نیز به این کار تشویق نمود. در خوش رویی و خوش خلقی سرآمد آشنایان و دوستان بود. به امام خمینی له و انقلاب اسلامی عشق میورزید و در زمان پیروزی انقلاب فعالانه به پخش و تکثیر نوارها و عکس های حضرت امام خمینی می پرداخت در پاک سازی شهر مشهد از وجود عوامل طاغوتی و ساواکی ها نقشی فعال داشت. پس از پیروزی انقلاب ادامه ی خدمت سربازی خود را گذراند با شکل گیری جهاد سازندگی خراسان به عضویت این نهاد درآمد و از اعضای فعال آن شد. مدتی را در تربت حیدریه و سپس به خوزستان نقل مکان کرد. از خصوصیات بارز اخلاقی ایشان مهربانی و متانت بود. او با درک مفاهیم ارزشمند اسلام از تقوا و ایمان بالایی برخوردار بود و در طول عمر خویش هیچ گاه از خدمت به مردم و انقلاب غافل نشد. خدمت برای محرومین را عبادت می دانست و تکیه کلامش این بود ما هر چه داریم از محرومین و زحمت کشان روستاهاست .» هنوز ۲۰ روز از جنگ نگذشته بود که عازم جبهه ها شد و در ستاد شهید چمران به دفاع از کیان نظام پرداخت پس از چند ماه به مشهد بازگشت. محمد تقی خرداد سال ۱۳۶۰ با دختردایی خانم عطیه سادات سید آبادی ازدواج کرد و همراه همسرش به اهواز رفت تا در ستاد کربلا مشغول خدمت به رزمندگان اسلام شود. در همین زمان مسؤولیت ستاد مرکزی جنگ جهاد سازندگی بر عهده ی وی گذاشته شد؛ اما از آن جایی که عاشق جبهه ها بود. در تهران دوام نمی آورد و به جبهه ها بر می گشت. حاصل ازدواجش پسری به نام حمزه است که هفتم مهرماه ۱۳۶۲ به دنیا آمد. رضوی به رغم داشتن مسؤولیت بالا هر جا که احساس نیاز می کرد، فوراً وارد عمل میشد. از کندن خاکریز با لودر و بولدوزر تا ایجاد جاده و پل در واقع میتوان گفت وی جزو اولین کسانی است که گردانهای مهندسی - رزمی را به وجود آورد و به قول سردار صفوی: «شهید رضوی زمانی آمد که تشکیلات مهندسی - رزمی وجود نداشت. او آمد و این تشکیلات مهندسی را به راه انداخت.» او به عنوان اولین تجربه در امر مهندسی و رزمی در عملیات طریق القدس جاده ای ابتکاری از پشت تپه های الله اکبر» احداث کرد که نیروهای رزمنده با استفاده از آن جاده، دشمن را دور زده و با تصرف توپخانه ی عراق به پیروزی عظیمی دست یافتند. رضوی با پشتکار و ابتکار فراوانی که در عملیات های گوناگون از خود نشان داد توجه مسؤولان و فرماندهان جنگ را جلب نمود. وی پس از ماه ها خدمت در مسؤولیت فرماندهی مهندسی جهاد سازندگی به عنوان مسؤول ستاد کربلا و فرماندهی مهندسی جنگ جهاد سازندگی به معاونت فرهنگی قرارگاه مهندسی رزمی قرارگاه خاتم الانبیاء منصوب شد و به هدایت مهندسی رزمی جنگ پرداخت. عملکردش در امر مهندسی رزمی بر این استوار بود که هر قطره عرقی که قبل از عملیات در امر مهندسی رزمی ریخته شود. در میدان جنگ خونهای کمتری بر زمین می ریزد. بالاخره سوم خرداد ۱۳۶۶ به هنگام شناسایی منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ در ارتفاعات کوه های سردشت براثر انفجار گلوله توپ ترکشی به او اصابت کرد و به شهادت رسید. پیکر شهید رضوی در گلزار شهدای حرم مطهر رضوی در خاک ابدی آرام گرفت.
عطیه سادات سید آبادی - همسر شهید
آقا تقی پسرعمه ام بود و از جوانی ایشان را
میشناختم. از همان جوانی خیلی به ورزش فوتبال
عالقه داشت؛ عضو رسمی تیم ابومسلم خراسان
بود.
در یکی از مسابقات، تیم آنها رتبه اول را کسب
کرد و بنا شد رضا پهلوی پسر شاه ملعون مدالها
را به گردن اعضای تیم بیندازد. وقتی ولیعهد در
مقابل آقا تقی قرار میگیرد، محمدتقی دستش را
پشت سرش پنهان میکند و با او دست نمیدهد!
موقعی هم که میخواهد مدال را بر گردن بیندازد،
آقا تقی خودش مدال را میگیرد و با شجاعت به
گردن میاندازد. دو نفر از دوستانش هم به پیروی
از او همین کار را میکنند. روز بعد عکس تیم
ابومسلم را در مجله های آن زمان چاپ کردند.
سید علی نقی رضوی مبرقع - پدر شهید
دوران خدمت سربازى تقى مصادف با اوج
فعالیتهاى انقالب بود.
یک روز دیدم خیلى سراسیمه به منزل آمد و
گفت: »طبق دستور امام من نیز مانند خیلى سربازان
دیگر از پادگان فرار کردم.« مادرش که از شنیدن
این حرف خیلى ترسیده بود گفت: »اگر تو را بگیرند حتما تیربارانت مىکنند.«
حتما
تقى با خونسردى تمام جواب داد: »این فرمان
رهبر انقلاب است و هرطور که شده به آن عمل
خواهم کرد، حالا آماده ام تا در کنار مردم باشم نه اینکه در مقابل آنها بایستم!
قصد دارم اعالمیه هاى حضرت امام را بین
مردم پخش کنم.« بعد در ادامه صحبت، به
من و مادرش سفارش کرد که: »اگر کسى با
لباس سربازى به درب منزل آمد، سریع او را به
داخل ببرید تا لباسهایش را عوض کند و به صف
تظاهرکنندگان بپیوندند.«
اشرف سادات سید آبادی - مادر شهید
آقا تقی و همسرش بلافاصله بعد از مراسم عقد برای کار در جهاد به تربت حیدریه رفتند تا از آن جا به
اهواز بروند. مدتی بود از آنها خبری نداشتیم. تمام افراد خانواده آرزوی دیدارش را داشتند. دنبال فرصتی می گشتیم که به دیدار آقا نفی و همسرش برویم. سرانجام با آمدن عبد و تعطیلات سال جدید. این
فرصت دست داد و به اهواز رفتیم.
هیچ گاه فکر نمی کردم زندگی نقی این قدر زاهدانه باشد وقتی وارد خانه اش شدم بی اختیار گریه ام گرفت زندگی اش خیلی ساده بود.
ساده تر از آن که بتوان تصور کرد. تمام زندگی اش خلاصه میشد در دو پنو که آنها را هم از جهاد به امانت گرفته بود. یکی از پتوها حکم زیرانداز را داشت و دیگری نیز به عنوان رواند از استفاده می شد. دیدن آن صحنه دلم را به درد آورد: آخر مادر حس مادرانه داشتم و دل بودم. نگران و ضعیف آنها حتى بالش هم نداشتند که زیر سرشان بگذارند! آقا تقی از اورکتش به جای بالشت استفاده می کرد. و خانمش هم از چادرش دو تا بالشت با خودمان برده بودیم که آنها را گذاشتم و گفتم: «لااقل این بالشت ها را زیر سرتان بگذارید.» این همه ی زندگی آنها بود. تمام فکر و ذکر آقا تقی جنگ
بود. اگر از چیزهای دیگر حرفی به میان می آمد.
می گفت: «جنگ واجب تر است.»
علی صیاد شیرازی - همرزم شهید
نبرد طریق القدس اولین نبردی بود که قرارگاه مشترک ارتش و سپاه قصد انجام آن را داشت. برادران جهادی دانم در کنار ما بودند و از ما میخواستند که کاری برای انجام دادن به آنها محول کنیم ولی احساس می کردیم کاری نداریم
تا به آنها بدهیم. از طرفی هم کارهای مفید و مثبت آنها را در کردستان به یاد می آوردیم. اهمیت عملیات این بود که دشمن در خاک ما حضور داشت و از خاک خودش جدا افتاده بود. به دنبال طرحی در این عملیات میگشتیم تا این که بچه های جهاد پیشنهاد کردند که میتوانند جاده ای به طول ۹ کیلومتر روی رملها و شنهای روان احداث کنند. این کار به نظر ما غیر ممکن می نمود چون هم مستلزم کار و نیروی زیاد و هم این که دشمن متوجه
می شد.
ولی برادران جهادگر علی رغم کمبود ماشین آلات و کمپرسی تعدادی خودرو و غلتک آماده کرده و
کار را شروع کردند. آنها علی رغم تصور ما این جاده را با موفقیت احداث کردند. در موقع حمله یک گردان تانک ارتش و یک گردان پیاده ی سپاه با استفاده از این
جاده توانست از پشت به دشمن حمله کند. در نتیجه ی این حمله فرماندهی دشمن در سطح بالا مختل شد و حتی توپخانه ی عراق فرصت اجرای آتش نداشت. ما حمله کردیم و به تمام امکانات به جامانده ی دشمن دست یافتیم. با نتیجه ی پیروزی عملیات بیت المقدس. امکانات بسیاری در دست جهاد سازندگی قرار گرفت که توانست نقش خود را در پروژه ها و
برنامه های بعدی بهتر نمایان کند.
به نقل از همرزم شهید
در سال 1362 در عملیاتهای والفجر مقدماتی،
والفجر 2 و 4 با بن بست مواجه شده و همه در این
فکر بودند که چگونه از آب عبور کنند. محمدتقی
با صراحت به فرماندهان گفت: »ما عبور از آب را
برای شما میسر میکنیم.«
شاید آن زمان هیچکدام از فرماندهان باور
نمیکردند که امکان استفاده از پلهای شناور هم
هست! آقای رضوی هم تا وقتی کار پل تمام نشد
استراحت نکرد. این امر نشانه توکل، پایداری و
اصرار به انجام کار توسط او بود.
عطیه سادات سید آبادی - همسر شهید
بعد از آنکه مسؤولیت ستاد جنگ مرکز به آقا تقی واگذار شد، کار ایشان سخت تر شد؛ اما هیچگاه پشت میزش نبود؛ هفته ای دو روز تهران می ماند و مابقی هفته را به میادین جنگی میرفت. موقعی که مسؤولیت ایشان معین شد، برای زندگی به تهران آمدیم. آقا تقی از شرایط موجود به شدت ناراحت بود و دوست داشت مدام در منطقه باشد؛ طوری که تمام دوستانش به این مسئله پی برده بودند. میگفت: «اگر من در جبهه حضور نداشتم و در جمع بسیجیان نبودم یک لحظه هم در تهران دوام نمی آوردم.» روی قرآن خیلی تأکید داشت. همیشه به من توصیه میکرد که به یاد خدا باشم و قرآن بخوانم. زمانیكه آقا تقی به منطقه غرب رفته بود، وقتى به خانه برگشت از حال و هوای آنجا برایم چنین نقل كرد: «غرب یك حالت خاصى دارد. تا وقتیکه آدم كار مى كند و مشغول است تنها به نتیجه كار و اینکه مورد قبول خدا باشد، مى اندیشید؛ ولى همینکه كار به انجام رسید، دیگر نمى داند چه باید انجام دهد.» او سپس ادامه داد: »من این دفعه در اوقات فراغت قرآن تلاوت كردم و به قدرى از آیات خدا لذت بردم كه گویی تابه حال این همه حلاوت از قرآن نچشیده بودم...»
محمود جعفری - همرزم شهید
از خصوصیات بارز برادر رضوی، داشتن قلبی مطمئنه و سلیم بود. وقتی در عملیات خیبر
مشمکلات پیچیده روبه رو شدیم و قرار شد در ارتباط
با جزایر مجنون پیشبینی ها و تدابیر مهندسی انجام شود تا بتوانیم مقابل دشمن بایستیم؛ فورا زاهی منطقه شد. مسایل مهندسى آنجا را عینا مورد بررسی قرار داد و در نهایت طرحى ارائه نمود که باعث حفاظت جزایر
و ثبات رزمندگان شد.
شهید علی صیاد شیرازی - همرزم شهید
همیشه یک تسبیح در دست داشت و ذکر میگفت.
متوسل بود و یک التهاب و هیجان درونی برای
کاریابی داشت.
وقتی به او میگفتیم «آقای رضوی برای جلسه
بیایید» مثل این بود که دنیا را به او داده اند، چون
میدانست کار جدیدی برایش پیداشده است.
عظمت روحیه اش در این بود که از نوع کار
نمیترسید. مهم کاری بود که به او محول میشد تا
به دنبال خدمت برود. از هرکجا او را احضار میکردند
بلافاصله می آمد.
این روحیات او عامل پیوند و وحدت بیشتر در بین رزمندگان میشد و نشان میداد که آنها به هیچ چیز
وابسته نیستند و وابستگیشان به خدا آشکار بود.
آنقدر علاقه مند بود که اگر حتی باید به خط اول
جبهه و تا عمق دشمن میرفت، پابه پای نیروهای
شناسایی به محل میشتافت.
محمود شهیدی - همرزم شهید
در جبهه جنوب بودم که خبر شهادت آقای
رضوی را شنیدم! او به غرب رفته بود تا برای اجرای
عملیاتی که در پیش بود، منطقه را شناسایی کند و
همانجا بر اثر اصابت ترکش شهید شد. یادم آمد
که در بحثهای جمعی یا اوقات فراغت، بارها
از پروردگار فیض شهادت را میخواست. گاهی
هنگام غذا خوردن یا مرخصی و حتی موقع ورزش
میگفت: «این آخرین باری است که اینجا هستم و
با هم دیدار میکنیم، ان شاء الله شهید خواهم شد.» بعضی وقتها هم میگفت: «ترسم از این است
که جنگ به پایان برسد؛ آنوقت چگونه به روی
همسر، فرزندان و حتی والدین شهدایی نگاه کنم که
عزیزان خود را ازدست داده اند و من زنده مانده ام!»
مناجات نامه شهید - ساعت 6 مورخ 1364/11/20
خدایا تواناییم ده تا در راه تو قدم بردارم خدایا قدرت ایمانم را بیفزا تا ثابت قدم باشم! خدایا عاشقم عاشق ترم کن به دیدارت
خدایا گناهکارم تو یه ام بپذیر
خدا یا خطا کارم به بزرگی و عظمتت ببخشم! خدایا همه گناهانم ببخش و بیامرز و شهادت را
نصیبم گردان خدایا نمیدانم با این بار گناه با چه رویی به پیشگاهت برسم با این همه، عشق دیدارت تحملم
را بریده ! خدایا با دیدن یاوران صدیقت احساس حسادت
می کنم. راهم را در کنار یاورانت قرار ده خدایا در این شبهای با عظمت تا طلوع فجر در کنار رزمندگان اسلام مرا هم با همه رو سیاهی به عظمت روح شهدا ببخش و بیامرزا
خدا با شهدا از ما توقع ادامه ی راهشان را دارند، به
ما قدرت ادامه عطا فرما ! خدایا خانواده شهدا فرزندان شهدا منتظر پیروزی
اسلام هستند. نصرت نهایی هرچه زودتر عطا بفرما! خدایا ما به اسلام به امام زمان ، به امام خمینی له و ملت شهید پرورمان متعهدیم که برای اعتلای کلمه ی حق بکوشیم و زندگی راحت را بر
خود حرام میدانیم. ما را در این راه یاری فرما خدایا امام زمان را از ما خشنود و راضی بگردان خدایا مرا در جهت رسیدن به خودت راهنمایی فرما
الهی ظهور حجت را نزدیک تر بگردان الهی ما را با امام حسین الله و یاورانش محشور
بگردان.
پیام مقام معظم رهبری
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله) به مناسبت اربعین شهید محمد تقی رضوی در تاریخ ۱۳۶۶/۴/۳۱ می فرمایند.
بسمه تعالی
شهادت مجاهد خستگی ناپذیر و سردار رشید اسلام معاونت فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه خاتم الانبیاء شهید بزرگوار محمد تقی رضوی را که پس از تلاشهای بزرگ و مخلصانه ی چندین ساله تحمل شداید فراوان به لقاءالله پیوست را گرامی
می داریم. شهادت دلیر مردان و آبدیدگان میدان های الهي قله ی کمالی برای مجاهدت ها، مقاومت ها و فداکاریهای آنان است و مهر تأیید و قبول از جانب پروردگار بزرگ میباشد تا در زمره ی نخبگان و برگزیدگان حضرتش در آیند و خلعت وصال پوشند و جاویدان نزد پروردگارشان مرزوق و متنعم شوند. اینجانب شهادت این لاله ی رسول خدا و حضرت على بن موسى الرضا (عليه الاف و التحيه و الثناء) را که در آستان مقدس و مبارک آن حضرت نیز غنوده است. به خانواده ی محترم همشهریان عزیز و عموم مردم شریف خراسان تبریک و تسلیت عرض میکنم و علو درجات و رضوان الهی را برای این شهید عزیز و اجر صابران را برای خانواده ی محترم
ایشان از حضرت حق استدعا دارم ...
وصیتنامه شهید
ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و النصرنا على القوم الكافرين. با سلام و درود به پیشگاه آقا امام زمان و امام خمینی
و امت شهید پرور اسلام.
اول از همه ی از خداوند میخواهم که گناهان این بنده نافرمان را به عظمت و جلالش ببخشد و بیامرزد که بسیار بار گناهانم بر دوشم سنگینی دارد و تحمل
عذاب جهنم را ندارم.