رادیو داستان
داستان شهدا
سید علی جعفری
۱۶ آبان ۱۴۰۳
1 عدد
43.4 MB
13
در زدن بابا باهمه فرق داشت جوریکه میفهمیدم باباس.یک روز نشسته بودم تو حیاط و به قطره های آب نگاه میکردم و با خودم گفتم تا 5 بشمرم بابا میاد تا 5 شمردم که در خونه رو زدن. مامان سریع درو باز و کردو دیدیم باباس ......
مدیریت روابط عمومی و تبلیغات ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی
دانلود فایل های ضمیمه
کد نمایش ویدئو
<div class="videocode vid-6904">
<div id="rabint_canvas" style="height:100%;width:100%;max-width:100%">
<iframe style="height:100%;width:100%;max-width:100%;border:0;" frameborder="0" src="https://kh-razavi-defa.ir/post/default/embed?slug=%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7"></iframe>
</div>
<a class="rabint-embed-code" href="http://kh-razavi-defa.ir/" id="get-rabint-data">tubeembed</a>
<style>#rabint_canvas img{max-width:none!important;background:none!important}</style>
</div>