رادیو داستان                     
                    
                        داستان شهدا                     
                                        
                                            
                        
                                        
        
        
        سید علی جعفری     
    
        
        ۱۶ آبان ۱۴۰۳    
            
            
            1 عدد
                
            
            43.4 MB
    
    
            
            81    
    
 
                    
                    در زدن بابا باهمه فرق داشت جوریکه میفهمیدم باباس.یک روز نشسته بودم تو حیاط و به قطره های آب نگاه میکردم و با خودم گفتم تا 5 بشمرم بابا میاد تا 5 شمردم که در خونه رو زدن. مامان سریع درو باز و کردو دیدیم باباس ......
مدیریت روابط عمومی و تبلیغات ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی
                    
                    
                    
                
            دانلود فایل های ضمیمه
    
    
    
    
        کد نمایش ویدئو
        
        
            
                
                    
                    
                        
                            
                                        <div class="videocode vid-6904">
                                            <div id="rabint_canvas" style="height:100%;width:100%;max-width:100%">
                                                <iframe style="height:100%;width:100%;max-width:100%;border:0;" frameborder="0" src="https://kh-razavi-defa.ir/post/default/embed?slug=%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7"></iframe>
                                            </div>
                                            <a class="rabint-embed-code" href="http://kh-razavi-defa.ir/" id="get-rabint-data">tubeembed</a>
                                            <style>#rabint_canvas img{max-width:none!important;background:none!important}</style>
                                        </div>