روحانی شهید میرزا محمود تقی پور
شهید محمود تقی پور متولد ۲۵ آبان ۶۱ در گرگان بود. بعد از اینکه در سال ۶۸ به مشهد مهاجرت کردیم، تحصیلاتش را در مشهد ادامه داد. از همان دوران کودکی و نوجوانی همراه من به مسجد میآمد و در جلسات مذهبی شرکت میکرد و با پسر روحانی مسجد محل آشنا شد.حسنعلی تقی پور درباره نحوه ورود فرزندش به حوزه علمیه گفت: پسرم بعد از کلاس نهم از ما خواست تا وارد حوزه علمیه شود و میگفت میخواهم سرباز امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شوم.
تولد: 1361/06/30 گرگان
شهادت: 1396/08/18
مسئولیت: رزمنده لشکر فاطمیون
محل شهادت: سوریه ، دیرالزور
نحوه شهادت: تله انفجاری
گلزار مطهر: مشهد مقدس / بهشت رضا (علیه السلام)
زندگینامه شهید به نقل از پدر ایشان:
شهید محمود تقی پور متولد ۲۵ آبان ۶۱ در گرگان بود. بعد از اینکه در سال ۶۸ به مشهد مهاجرت کردیم، تحصیلاتش را در مشهد ادامه داد. از همان دوران کودکی و نوجوانی همراه من به مسجد میآمد و در جلسات مذهبی شرکت میکرد و با پسر روحانی مسجد محل آشنا شد.حسنعلی تقی پور درباره نحوه ورود فرزندش به حوزه علمیه گفت: پسرم بعد از کلاس نهم از ما خواست تا وارد حوزه علمیه شود و میگفت میخواهم سرباز امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شوم. اما ما به او گفتیم که بهتر است ابتدا دیپلم بگیری و بعد به سمت حوزه بروی. او هم که بسیار متواضع و با ادب بود پذیرفت و چند سال بعد، پس از گرفتن مدرک دیپلم دوباره درخواست خود را تکرار کرد و ماهم پذیرفتیم و بعد در مدرسه علمیه امام محمد باقر (علیه السلام) در منطقه طلاب مشغول به تحصیل علوم حوزوی شد.
وی درباره شرایط فرزندش در مدرسه علمیه گفت: محمود به قدری قانع و نجیب بود که در مدرسه سختیهای زیادی به خود میداد. مثلاً بدترین حجره را انتخاب میکرد و میگفت حجرههای خوب بهتر است برای شهرستانیها باشد. همچنین شبها لباسهای بقیه طلبهها را پنهانی میشست و وقتی بقیه دلیل این کار را از او جویا میشدند میگفت من برای دل خودم این کارها را انجام میدهم.
آقای تقی پور ادامه داد: پسرم خیلی مقید به نماز شب بود همه را به آن سفارش میکرد. او همچنین بسیار اهل ورزش بود. کوهنوردی میکرد. بعد از اتمام درس مقدماتی تصمیم گرفت برای درس خارج به قم برود تا از فضای مذهبی آنجا استفاده کند و به هدفش که همان اجتهاد بود برسد.
این پدر شهید از کارهای جالب و خیرخواهانه او یاد کرد و گفت: او به مستضعفین خیلی کمک میکرد، مثلاً کرایه خانه آنها را میداد، یا برای آنها وسیله خانه میخرید. یکی از کارهای خیر او کاشت درخت زیتون در جاده تهران قم بود که حالا قرار است در همان نزدیکی یک مجتمع فرهنگی به نام خودش ساخته شود.وی درباره اعزام فرزندش به سوریه هم این گونه گفت: محمود حدود سه سال و به صورت داوطلبانه به پادگانها و اماکن نظامی میرفت و در آنجا تبلیغ دین میکرد و در نهایت در سال ۹۴ از طریق تیپ امام صادق (علیه السلام) فاطمیون قم به سوریه اعزام شد. در مرتبه اول به عنوان مبلّغ در سوریه حضور پیدا کرد. اما برای مرتبه دوم با اصرار خودش به عنوان عضوی از نظامیان به مناطق عملیاتی اعزام شد.
این پدر شهید بیان کرد: به گفته دوستانش او همیشه دعا میکرد که در روز اربعین به شهادت برسد و ذکر یا زینب و یا زهرا همیشه بر لبانش جاری بود.وی ادامه داد: فقط همسر و فرزندانش از اعزام او به سوریه با خبر بودند و وقتی با اصرار همسرش مبنی بر اتمام تحصیل و گرفتن رساله دکتری مواجه شد، گفت میخواهم شهید شوم و خدمت به اسلام و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بهتر است. او به خاطر تسلطش به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و عربی، در جنگ سوریه فارسی صحبت نمیکرد تا شناخته نشود.
آقای تقی پور اضافه کرد: محمود درنهایت در اربعین ۹۶ بر اثر انفجار تله انفجاری در دیرالزور زخمی و در راه بیمارستان شد و در حالی که لبخند به لب داشت و شهادتین میگفت، به شهادت رسید.
زندگینامه شهید به نقل از مادر ایشان:
مرضیه میرزایی ، مادر این شهید مدافع حرم از قناعت و ادب فرزندش اینگونه می گوید: با آنکه وضع مالی ما خوب بود اما او کمتر کمک مالی از ما میگرفت و معتقد بود من به عنوان سرباز امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همیشه دست یاری به سمت ایشان دراز میکنم و ایشان برکت به مال و زندگی ام میدهد. میرزایی ادامه داد: او خودش معمولاً چیزی از شرایطش به ما نمیگفت و معمولاً از اطرافیان درباره او میشنیدیم. مثلاً مسئول اردوهای جهادی که او در آنها شرکت میکرد به ما گفت: او همیشه سختترین مسئولیتها و سختترین شرایط را قبول میکرد و معتقد بود این سختیها برای خودسازی و رسیدن به آرزوی شهادتش مؤثر است.
وی با بیان اینکه همه همرزمان دوست داشتند با محمود باشند و از ویژگیهای شخصیتی او بهره ببرند، افزود: همرزمانش میگویند که «او لباسش را آویزان میکرد و به همرزمان میگفت هرکس پول لازم دارد بدون اینکه بگوید از داخل جیب لباسم بردارد و هر موقع توانست برگرداند».میرزایی ادامه داد: او همیشه مطیع دستورات رهبری بود و سخنرانیها و گفتههای ایشان را تجزیه و تحلیل میکرد و خود را مقید به انجام دستورات ایشان میدانست. او بیش از یک ماه برای ایام اربعین ۹۵ به سامرا رفت و در یکی از پرخطرترین مناطق به زائران خدمت میکرد و در سال بعد زمانی که قصد زیارت کربلا را داشتم و از او درخواست همراهی کردم، در حالی که در سوریه بود، گفت: من الان در مأموریت هستم و نمیتوانم بیایم اما از شما میخواهم دعا کنید تا در روز اربعین شهید شوم.
من هم که نمیدانستم او در سوریه است شب اربعین ۹۶ برای شهادت او دعا کردم که در نهایت مستجاب شد.مادر شهید تقی پور ادامه داد: او در دفتر خاطرات خود نوشته بود که من در روز اربعین شهید میشوم و همچنین در وصیتنامه وی آمده است: «نگران نباشید! شهید به آرزوی قلبیاش رسیده و شما هم خوشحال باشید که من به آرزویم رسیدم».