دوازدهمین جشواره استانی شعر دفاع مقدس و مقاومت
شعر«بیرقی تا افلاک»
نام اثر:بیرقی تا افلاک..
سراینده و شاعر:خدابخش صفادل..
تـا سبکتر بکَشـم بـارِ غمی مبهــم را
با غزل گریه، فراهم کنم این مرهم را
در عطشناکیِ آن روز، صلیبی گل کرد
دل به جوش آمد از آن داغِ نهان، زمزم را
جُلجَتا را به تماشای مسیح آوردند
و نشاندند به خاکستر غم مریم را
عاقبت حادثهای سرخ، رقم خورد، چنان
که بلرزاند، غمش کنگره اعظم را...
صحبت از پیرهنی کهنه و پر اسرار است
گذری نیست به این راز، مگر مَحرَم را!
صحبت از جامه سرخی ست رهاورد بهشت
که رها کرد، از آن بخت سیاه، آدم را
جامهای بود که در پرتوِ خود، در آن بند
دور کرد از سر ذوالنون، شَبَحِ ماتم را
گاه پیراهن یوسف شد و از مصر رسید
بــرد از سینــه آن پیر، هزاران غم را
این همان پیرهنی بود که در عاشورا
زینب آورد نشــان داد بنــی آدم را
سرخ، چون هیئت خورشید به هنگام غروب
می شناســند، به خوبــی همه، این پرچم را!
بیرقی بود که از خاک به افلاک رسید
تا بخوانند به این بـــزم، همه عالــم را!
یک جهــان منتــظرانیم، سواری برسد
بشــکند هیــمنه این شب نـامحـرم را!